بیمه البرز نمایندگی ملاشاهی کد6595

زاهدان خیابان طالقانی جنب مخابرات روبرو امور مشترکین تلفن همراه

بیمه البرز نمایندگی ملاشاهی کد6595

زاهدان خیابان طالقانی جنب مخابرات روبرو امور مشترکین تلفن همراه

پیام تسلیت

موسسه حقوقی عدالت گرایان طلوع زاهدان:

کادوهایتان را اینطوری تزیین کنید+تصاویر

بعضی اوقات می خواهید با کادو دادن به پدر و مادر، همسر، دوستان و حتی فرزندانتان، مثلا برای تولدشان علاوه بر خوشحال کردن آنها سلیقه تان را نیز به رخ بکشید. در این مطلب مدل هایی را برای تزیین کادو به شما آموزش می دهیم.
کد خبر: ۳۳۸۱۹۳
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۷
به گزارش صدخبر، بعضی اوقات می خواهید با کادو دادن به پدر و مادر، همسر، دوستان و حتی فرزندانتان، مثلا برای تولدشان علاوه بر خوشحال کردن آنها سلیقه تان را نیز به رخ بکشید. در این مطلب مدل هایی را برای تزیین کادو به شما آموزش می دهیم.

  ادامه مطلب ...

گپ و گفت روحانی و سیدحسن در حرم امام

رییس‌جمهوری با حضور در حرم امام راحل در مراسم اربعین آیت‌الله هاشمی شرکت کرد.
کد خبر: ۳۳۸۱۷۴
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۲

گپ و گفت روحانی و سیدحسن در حرم امام

دعا روز جمعه




بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الاْوَّلِ قَبْلَ الاِْنْشاَّءِ وَ الاِْحْیاَّءِ وَ الاْخِرِ بَعْدَ فَناَّءِ الاْشْیاَّءِ
ستایش خاص خداییست که آغاز هستى پیش از پیدایش و زندگى است و پایان پس از فناء موجودات ،
الْعَلیمِ الَّذى لا یَنْسى مَنْ ذَکَرَهُ وَ لا یَنْقُصُ مَنْ شَکَرَهُ وَ لا یَخیبُ
دانایى که هر که یادش کند وى را از یاد نبرد و نعمتش را از آنکه سپاس مى دارد نکاهد
مَنْ دَعاهُ وَ لا یَقْطَعُ رَجاَّءَ مَنْ رَجاهُ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ وَ کَفى بِکَ
و نومید نسازد آنکه او را بخواند و امید امیدوارش را قطع نکند خدایا من تو را گواه گیرم و گواه بودن تو کافى است
شَهیداً وَ اُشْهِدُ جَمیعَ مَلاَّئِکَتِکَ وَ سُکّانَ سَماواتِکَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِکَ
و گواه گیرم تمام فرشتگان و ساکنین آسمانها و حاملین عرشت را
وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ اَنْبِیاَّئِکَ وَ رُسُلِکَ وَ اَنْشَاْتَ مِنْ اَصْنافِ خَلْقِکَ اَنّى
و پیمبران و رسولانت را که برانگیختى و انواع موجودات بى حسابى را که آفریدى (همه را گواه گیرم )
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ وَ لا عَدیلَ
که من گواهى دهم تویى خدایى که معبودى جز تو نیست و یگانه اى که شریک و همتا ندارى
وَ لا خُلْفَ لِقَوْلِکَ وَ لا تَبْدیلَ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
و خلاف و تغییر و تبدیلى در گفتار تو نیست و گواهى دهم که محمد صلى الله علیه و آله
عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ اَدّى ما حَمَّلْتَهُ اِلَى العِبادِ وَ جاهَدَ فِى اللّهِ عَزّ َوَ جَلَّ
بنده و رسول تو است که بدانچه ماءمورش کرده بودى به بندگانت رساند و درباره خداى عزوجل
حَقَّ الْجِهادِ وَ اَنَّهُ بَشَّرَ بِما هُوَ حَقُّ مِنَ الثَّوابِ وَ اَنْذَرَ بِما هُوَ صِدْقٌ
آنطور که باید کوشش کرد و بدان پاداش نیکى که حق و درست بود مژده داد و بدان عقابى که راست بود
مِنَ الْعِقابِ اَللّهُمَّ ثَبِّتْنى عَلى دینِکَ ما اَحْیَیْتَنى وَ لا تُزِغْ قَلْبى بَعْدَ
بیم داد خدایا تا مرا زنده نگاه دارى بر دین خویش ثابتم گردان و دلم را پس از آنکه
اِذْ هَدَیْتَنى وَ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ صَلِّ عَلى
راهنماییم کرده اى منحرف مساز و به من از نزد خود رحمتى بخشاى که همانا تویى بخشایشگر درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنى مِنْ اَتْباعِهِ وَ شیعَتِهِ وَ احْشُرْنى
محمد و بر آلش و مرا از پیروان و شیعیانش قرار ده و در گروه وى محشورم کن
فى زُمْرَتِهِ وَ وَفِّقْنى لاِداَّءِ فَرْضِ الْجُمُعاتِ وَ ما اَوْجَبْتَ عَلَىَّ فیها
و موفقم دار براى اداء فرائض جمعه ها و طاعاتى که در آنها بر من واجب کردى
مِنَ الطّاعاتِ وَ قَسَمْتَ لاِهْلِها مِنَ الْعَطاَّءِ فى یَوْمِ الْجَزاَّءِ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ
❤️

ملا نصرالدین


روزی ملانصرالدین در فصل تابستان به مسجد رفت و پس ار نماز و استماع موعظه در گوشه ای از مسجد خوابید و کفشهای خود را روی هم گذاشته زیر سرنهاد.
همینکه به خواب رفت و سرش از روی کفش ها رد شده و به روی حصیر افتاد و کفش ها از زیر سرش خارج شدند، دزد آمد و کفشها را برداشت و برد.
وقتی ملا بیدار شد و کفش ها را ندید دانست مطلب از چه قرار است. پس برای فریب دادن و به چنگ آوردن دزد تدبیری اندیشید و پیش خود خیال کرد که لباس هایم را از تنم بیرون می آورم و آنرا تانموده و زیر سر
میگذارم و خود را به خواب میزنم و سرم را از روی لباس ها پایین می اندازم در این موقع دزد می آید و دست دراز می کند که لباس ها را ببرد و من مچ او را فورا می گیرم و همین کار را کرد.
اما از قضا در خواب عمیقی فرو رفت. وقتی از خواب بیدار شد دید لباس ها را هم برده اند!