ملانصرالدین در صحرایی نشسته بود و داشت مرغ بریانی را می خورد. رهگذری به او رسید و گفت:ملا! اجازه بدهید من هم یک لقمه بردارم. ملانصرالدین جواب داد: خیر اجازه نمی دهم چون مال کسی است. رهگذر گفت: شما که خودتان مشغول خوردنش هستید. ملا گفت: درست است، ولی صاحب این مرغ آن را به من داده تا من آن را بخورم نه کس دیگری