اگر چه برای اینکه بتوانیم مقولات سیاست خارجی را راحت تر معنا نموده و جا بیاندازیم و دنیا را از مخاطرات آنها آگاه سازیم "مفهوم سازی " روش مناسبی است، اما باید متوجه باشیم در قبال آن بدهکار نشویم. بطور مثال " گروه بی " که وزیر امور خارجه کشورمان آن را از ماهها پیش مطرح کرده در همین راستا و کارکرد خوبی داشت و وارد ادبیات سیاست خارجی و مخصوصا" روند تشدید تنشها بین ایران و آمریکا شد.
البته " مفهوم سازی " در آن شرایط این خوب بود و بدلیل مشکلاتی که آمریکا در دنیا داشت بزودی هم جا افتاد و در رسانه های بین المللی و اندیشکده هائی که در زمینه سیاست خارجی و روابط بین الملل کار میکنند نیز وارد شد. اما با توجه به شرایط کنونی ادامه آن خیلی مطلوب به نظر نمی رسد.
زیرا اولا محمد بن زاید از این گروه تا حدی به دلیل مشکلات داخلی خود کنار رفت و ورق به نفع مخالفینش از جمله محمد بن راشد حاکم دبی برگشت که خواهان همکاری بیشتری با ایران است.پس به نظر می رسد که روابط ایران و امارات تا حدی رو به بهبود می رود.
ثانیا" از طرف دیگر به نظر می رسد که محمد بن سلمان ولیعهد عربستان به واقعیات منطقه ای پی برده و بعد از تحولاتی که در خلیج فارس اتفاق افتاد و مخصوصا" ساقط شدن پهپاد آمریکائی و تحولات نفتکشها در خلیج فارس فتیله دشمنی خود با ایران را تا حدی پایین کشیده است.
جان بولتون هم با خواست ترامپ و بدلیل اختلاف جدی در چندین مورد به این سرنوشت دچار شده و فقط می ماند نتانیاهو که آنهم به احتمال زیاد براساس نظرسنجی هایی که وجود دارد و مشکلاتی که ایشان از نظر شخصی و از نظر اداره رژیم صهیونیستی دارد ممکن است کنار گذاشته شود. بنابراین به عقیده من الان تیم " بی" مرده و ما باید با یک گفتمان جدیدی وارد تعامل با آمریکا و حل مشکلاتمان با این کشور شویم.
ولی در خصوص برکناری مشاور ویژه امنیتی رییس جمهورامریکا این را هم باید در نظر بگیریم که بولتون نماینده یک تفکر تندرو و افراطی گری و تفکر کوبیدن بر طبل جنگ در آمریکاست. ولی واقعیت امر این است که به نظر می آید اینگونه تفکر نه تنها زمینه ای برای حل مشکلات کشورها ، ساما ندهی مشکلات بین کشورها و روابط بین المللی و مخصوصا بین ایران و آمریکا فراهم نمی کند بلکه موضوعات را غامض تر و شرایط را سخت تر خواهد کرد.