بیمه البرز نمایندگی ملاشاهی کد6595

زاهدان خیابان طالقانی جنب مخابرات روبرو امور مشترکین تلفن همراه

بیمه البرز نمایندگی ملاشاهی کد6595

زاهدان خیابان طالقانی جنب مخابرات روبرو امور مشترکین تلفن همراه

داستان

حضرت ابراهیم (علیه السلام) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى یک نفر مجوسى در مسیر راه خود، به خانه ابراهیم آمد تا مهمان او شود. ابراهیم به او فرمود: اگر تو قبول اسلام کنى ((یعنى دین حنیف مرا بپذیرى)) تو را مى پذیرم وگرنه تو را مهمان نخواهم کرد، مجوسى از آنجا رفت. خداوند به ابراهیم (علیه السلام) وحى کرد: اى ابراهیم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نکنى حق ندارى مهمان من شوى، و از غذاى من بخورى، در حالى که هفتاد سال است او کافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهیم، اگر تو یک شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟ ابراهیم (علیه السلام) از کرده خود پشیمان شد و به دنبال مجوسى حرکت کرد و پس از جستجو، او را یافت و با کمال احترام او را مهمان خود نمود. مجوسى راز جریان را از ابراهیم پرسید، ابراهیم (علیه السلام) موضوع وحى خدا را براى او بازگو کرد. مجوسى گفت: آیا براستى خداوند به من این گونه لطف مى نماید؟ حال که چنین است اسلام را به من عرضه کن تا آن را بپذیرم، او به این ترتیب قبول اسلام ک

ملانصرالدین

قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!

حدیث

مرگ

روزی ملا حسابی مریض شده بود و گمان می کرد که خواهد مرد.
به همین جهت زنش را صدا زد و گفت: برو بهترین لباست را بپوش و خودت را حسابی آرایش کن!
زن که ناراحت بود به گمان اینکه ملا می خواهد آخرین حرفهایش را به او بزند گریه اش گرفت و گفت: مگر من زن بی وفایی هستم که بخواهم در موقع مردن شوهرم خودم را آرایش کنم؟
ملا به او گفت: نه منظورم چیز دیگری است من می خواهم که اگر عزرائیل سراغ من آمد تو را آراسته ببیند و دست از سر من بردارد!

حدیث

عنه علیه السلام ـ فی دُعاءٍ لَهُ یَلجَأُ فیهِ إلَى اللّه ِ لِیَهدِیَهُ إلَى الرَّشادِ ـ
اللّهُمَّ إنَّکَ آنَسُ الآنِسینَ لِأَولِیائِکَ ، وأحضَرُهُم بِالکِفایَةِ لِلمُتَوَکِّلینَ عَلَیکَ ، تُشاهِدُهُم فی سَرائِرِهِم ، وتَطَّلِعُ عَلَیهِم فی ضَمائِرِهِم ، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم ؛ فَأَسرارُهُم لَکَ مَکشوفَةٌ ، وقُلوبُهُم إلَیکَ مَلهوفَةٌ ، إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِکرُکَ ، وإن صُبَّت عَلَیهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِکَ ؛ عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ الاُمورِ بِیَدِکَ ، ومَصادِرَها عَن قَضائِکَ .
نهج البلاغة : الخطبة 227 .
امام على علیه السلام ـ در دعایى که در آن به خدا پناهنده مى شود تا او را به راه درست ، هدایت فرماید ـ
بارالها ! تو براى دوستانت همدم ترینِ همدمانى و براى توکّل کنندگان به تو ، از همه کاردان تر. بر نهانى هایشان بینایى ، و از درون هایشان باخبر ، و از حدّ بینش آنان آگاه . رازهایشان بر تو آشکار است و دل هایشان شیفته تو . اگر غربت به وحشتشان اندازد ، یاد تو آرامشان مى سازد و اگر مصیبت ها بر آنان فرو بارد ، به سوى تو پناه مى آورند ؛ زیرا مى دانند که سر رشته کارها به دست توست و خاستگاه آنها قضاى تو .