این دو رزمنده، اوایل اردیبهشت ماه سال 94 در جریان یک عملیات در جنوب سوریه، در استان درعا و منطقه بُصر الحریر به اسارت تکفیریهای جیش الحر درآمده بودند. همراه این2 رزمنده، 5 رزمنده دیگر نیز حضور داشتند که تکفیریها چند تن از این رزمندگان را در دم به شهادت رسانده و 2 تن نیز موفق به فرار میشوند که این دو تن نیز در مسیر بازگشت به عقب، توسط تکفیریها دستگیر شده و در دم به قتل میرسند.
بیبیسی فارسی چندی پیش در قالب مستند "مدافعان اسد" بخشی را با عنوان اعترافات چند اسیر فاطمیون که در اسارت تکفیریها بودند، منتشر کرد. این اسرا میگفتند بهخاطر پول و بهزور ایران به سوریه آورده شدهاند. عباس و حیدر دو تن از این اسرا بودند که سخنان آنها از تلویزیون بیبیسی پخش شد.
این دو نفر اطلاعات بسیار مهمی از نقش برخی شبکههای خبری مهم منطقه از جمله العربیه و الجزیره و برخی رسانههای غربی مانند بیبیسی در پشتیبانی از تروریستها در سوریه بیان کرده اند.
بخشهایی از گفتگو این دو اسیر آزاد شده را ادامه بخوانید:
*عباس: ما را روز اول که به اسارت گرفتند، از تلویزیون الجزیره برای ما مترجم آوردند. آنها با الجزیره در تماس بودند و حتی خبرنگاران الجزیره در همان منطقه شبها میخوابیدند و فارسی هم حرف میزدند.
روز اول، خبرنگار فارسی زبان الجزیره آمد و فارسی صحبت میکرد و مترجم ما بود اما بعدها که آنها عربی با ما حرف میزدند، ما متوجه میشدیم ولی در حرف زدن کمی مشکل داشتیم. قبل از مصاحبه ما را تهدید می کردند و میگفتند که باید بگویید که بهخاطر پول آمدیم و کار و شغل نبود. با سلاح میآمدند و میگفتند که اگر این حرفهایی که ما میگوییم را نگوییم، شما را به قتل خواهیم رساند و بعد هم که تصویربرداران الجزیره و خبرنگارانش میآمدند، ما این حرفها را میزدیم. بعضی از خبرنگارها میدانستند و بعضی موقعها میدیدند که ما را تهدید میکنند. خبرنگاران الجزیره تا پایان اسارات ما، همانجا بودند. به جز الجزیره، خبرنگاران العربیه هم بودند.
*حیدر: وقتی هم که خواستند با ما مصاحبه کنند، فرمانده کل درعا (جبهه تروریستها) آمد و خودش با ما مصاحبه کرد و محافظش در آنجا، چنان سیلی به صورت من زد که گوشم پاره شد و خون روی سینه ام ریخت و خبرنگار الجزیره هم آنجا بود و دید. ابراهیم، یا محمد ابراهیم و ابراهیم محمد بود نامش، حتی دکتری که آنجا بود گفت که نزن؛ اما تروریستها دوباره مارا زدند. فرمانده شان هم شب اول با کابل برق به دستان ما می زدند. هر روز، هر لحظه و هر ثانیه هم خانواده و هم خود خبرنگاران آنجا بودند و با چشم سرشان وضع ما را میدیدند.
*حیدر: ما برای آنها کار میکردیم و حدود 25 تا 30 هزار کیسه خاک برای آنها پر کردیم، زمینها را برایشان می کندیم، چای و قهوه برایشان دم میکردیم. برای آنها سنگر میکندیم، سنگرهایی که 1.60 - 1.70 سانتی متر عمقش بود و وقتی پرسیدیم که این سنگرها را برای چه ایجاد میکنید، گفتند که ما این سنگرها را ایجاد میکنیم که وقتی نیروهای شما و جیش البشار حمله کردند، دفاع کنیم. با خود میگفتیم که روزی که ما هجوم کنیم، تو میتوانی اینجا بایستی؟
*حیدر:درباره مصاحبه هم باید بگویم که ما خیلی صحبت کردیم و آنها را حذف کردند و حتی با قمه و تبر ایستاده بودند و اینقدر ما را با چوب زدند که گفتیم، حالا حتما نوبت تبر و قمه است. ما در آن مصاحبه گفته بودیم که ما برای دفاع از مردم سوریه، مقدسات اسلام و ایستادگی در مقابل داعش و نیروهای آمریکایی و اروپایی به اینجا آمدهایم که آنها، این سخنان ما ر ا حذف کردند و گفتند اینهایی که میگوییم را بگویید.
*عباس: با هر چی که دستشان میآمد، ما را میزدند، با دسته بیل هم میزدند و چیزی گیر نمیکرد، با هر چه که می زدند (آنقدر محکم میزدند) که میشکست و میرفتند دوباره چوب میآوردند و باز میزدند. حتی یک پیرزنی بود که یکی از سربازهای تروریستها، سر ما را عقب میگرفت و آن پیرزن با کفش به صورت ما میزد.
1395/4/31 پنجشنبه
سرلشکر خلبان شهید عباس دوران را بهتر بشناسیمارتش جمهوری اسلامی ایران، شهدای بی شماری را تقدیم آرمان های مقدس نظام اسلامی کرده که در این میان شهید سرلشکر خلبان «عباس دوران» شهیدی است که آوازه شجاعت و دلاور مردی های آن به کابوس شب و روز صدام و مزدورانش تبدیل شد و بارها دل آنها را لرزانده بود.
ارتش جمهوری اسلامی ایران، شهدای بی شماری
را تقدیم آرمان های مقدس نظام اسلامی کرده که در این میان شهید سرلشکر
خلبان «عباس دوران» شهیدی است که آوازه شجاعت و دلاور مردی های آن به کابوس
شب و روز صدام و مزدورانش تبدیل شد و بارها دل آنها را لرزانده بود.
"عباس دوران" سرآمد دوران
""عباس
دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران
کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال
1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد
دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى
پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور
آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق
به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و
با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که
جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى
پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مىکرد. عباس در 22 تیر سال 1358
با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام
امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت.
برای دیدن ادامه مطلباینجا کلیک کنید
1395/4/31 پنجشنبه
معاون عملیات نیروی زمینی ارتش خبرداد؛یک و نیم تن تریاک در آتش بالگردهای هواپیمایی نیروی زمینی ارتش سوختمعاون عملیات نیروی زمینی ارتش از انهدام کامل کاروان قاچاقچیان مواد مخدر در 150 کیلومتری شمال شهداد از توابع استان کرمان توسط بالگردهای هواپیمایی نیروی زمینی ارتش(هوانیروز)با همکاری نیروی انتظامی خبر داد.
معاون عملیات نیروی زمینی ارتش از انهدام کامل کاروان قاچاقچیان مواد مخدر در 150 کیلومتری شمال شهداد از توابع استان کرمان توسط بالگردهای هواپیمایی نیروی زمینی ارتش(هوانیروز)با همکاری نیروی انتظامی خبر داد.
به گزارش روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیرسرتیپ دوم سیدعلی محرابی در این باره گفت: بالگردهای هواپیمایی نیروی زمینی ارتش(هوانیروز) توانستند در هنگام گشتزنی در منطقه شهداد از توابع استان کرمان تعداد 4 خودروی حامل قاچاقچیان مواد مخدر را شناسایی و با آتش راکت و تیربار خود آنان را زمین گیر و سپس منهدم نمایند.
معاون عملیات نیروی زمینی ارتش ادامه داد؛ یکی از خودروهای حامل قاچاقچیان که توانسته بود از محل متواری شود دقایقی بعد در منطقه دیگری مورد اصابت راکت بالگرد های هوانیروز قرار گرفت و منهدم شد.
وی در پایان با بیان این که این عملیات با همکاری نیروی انتظامی و هوانیروز ارتش انجام شده است، افزود: محل دقیق این درگیری در 150 کیلومتری شمال شهر شهداد از توایع استان کرمان بود که در این عملیات چهار خودروی قاچاقچیان در آتش سوخت و یک و نیم تن تریاک آنان نیز منهدم شد. افرین بر شما قهرمان و مخلص و کم توقع ارتش اسلام این انسانها کم مدعی و مومن انسانهای که اهل شعار نیستند لکن اهل عمل هستند افرین بر شما